قصهی زندگی شیرین ما
امروز يك سال از ازدواج من و همسرم گذشته است. همه چيز در زندگی ما خوب پیش میرود. زن من هم مهربان است هم به من علاقهی شدیدی دارد. ولي بارزترين خصوصيتش بالا بودن اطلاعاتش است! طوری که همهی سوالاتم را با دليل و منطق و با سرعت نور جواب ميدهد!
مثلا چند وقتی بود احساس مي كردم نور خورشيد درست و حسابی وارد خانهی ما نميشود! وقتي به زنم گفتم شايد علتش كثيفی شيشهها باشد با قيافهی حق به جانبی گفت: «مگه اخبار رو گوش نمی دی و نميدونی ذرات معلق در هوا نميذارن نور خورشيد به زمين برسه؟» گفتم: «خانم! اون مسئله مال شهر ما نيست که. مربوط به پایتخته.» ولي او اصرار داشت آسمان همهی شهرها به هم وصل است و اين شهر آن شهر هم ندارد. از حق نگذريم، زن من، اطلاعاتش حسابی به روز است. اما من بازهم نميدانم چرا خانهی مادرم كه ميروم با وجود اينكه دوتا كوچه از خانهی ما بالاتر است، از شانس خوبشان، ذرات معلق به محلهی آنها راه پیدا نکرده است!
برای مشاهده کامل داستان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
يک مشکل دیگر، مربوط میشود به رنگ لباسهایم. تازگيها نمیفهمیدم چرا لباسهای من بدبخت، بعد از يك مدت که میپوشم رنگ كدر و تاری به خودشان ميگيرند! و این در حالی بود که زنم ادعا میکرد همهی آنها را خوب شسته و حسابی چنگ زده است. فكر كردم شايد علتش مواد شویندهی قلابی باشد. بدتر از رنگ، بوی بدی بود که لباسها با وجود شسته شدن به خود میگرفت. ولي زنم با دليل و برهان به من گفت علت کثیفی لباسهایم همان ذرات لعنتی معلق در هواست كه از بد روزگار، بوی بدی هم دارند و وقتي وارد لباست ميشوند ديگر به هيچوجه از خارج شدن خبری نیست!
ولي اين ذرات معلق هم عجب پديدهاي هستند برای خودشان. تازگی روی فرش خانه كه راه ميروم جاي پاهایم ميماند و تا زن تیزهوشم علامت سئوال را بالاي سرم ميبيند، سريع ذرات معلق هوا را یادم میاندازد!
يا وقتي تو حمام به خاطر جلبكهايي كه كف آن پديدار شدند، ليز ميخورم و با ترقوه نقش زمين ميشوم، زنم همینطور که دستم را ميگيرد و با احتیاط بلندم ميكند زیر لب می نالد: «امان از دست این ذرات معلق هوا!»
اجاق گاز سفيدمان به خاطر اين ذرات معلق منحوس، قهوهاي شده و يخچال هم كمكم دارد رنگ عوض می کند و من از روزی میترسم که از بالای این ذرات خانه خراب کن معلق، کلا دو يا سه رنگ در خانهی ما باقی بماند. رنگهایی مثل سياه، قهوهاي و بعضی جاها هم سبز تيرهی لجنی.
امان از دست اینجور خانوم ها...!