پشت پردهی دوستیهای دختران و پسران
رابطههایی که دلها را چینی شکسته میکند!
ساعت 45/6 دقیقه است. روی یکی از نیمکتهای پارک ملت نشستهام و به هیاهوی پارک نگاه میکنم. به پچپچ های زن و شوهرهای جوان و خندههای ریزشان که گاهی بدجور موجبات حسادت بقیه را فراهم میکند، به سر و کله زدن مادرها با بچههای کوچکشان، به خانوادههایی که میان همه دغدغههای زندگی، گوشهای از پارک را برای با هم بودن و کنار هم خوش بودن انتخاب کردهاند.
نشستن دو دختر جوان کنارم روی نیمکت و حرف زدنشان رشته افکارم را پاره میکند. دوست صمیمی به نظر میرسند، یکی از دخترها از بحث و جدلش با یک نفر به اسم پیمان با آب و تاب حرف میزند. نمیدانم چه میشود که من هم با یک سلام و علیک ساده قاطی بحثشان میشوم. اسمش شیماست.23سال دارد. با بغض از رابطهاش با پیمان و قهر دوروزهشان میگوید. شیما مترجمی زبان میخواند، رابطهشان طبق روال این روزها به بهانه شناخت خصوصیات رفتاری همدیگر و با وعدهی ازدواج آغاز شده. اینکه هیچکس از نیت و انگیزه آنها خبرندارد بماند. مریم که هم سن و سال شیماست اما عاقلتر به نظر میرسد مدام میگوید: «اگه واقعا راست میگه و قصد ازدواج داره باید زودتر خانوادهش رو در جریان بذاره. شیما! تو مگه از حساسیت مردای ایرانی خبر نداری؟ از هرکدومشون میخوای بپرس! اونا حاضر نیستن با دختری که تو خیابون آشنا میشن ازدواج کنن!»
موبایل شیما زنگ میخورد و شروع میکند به حرف زدن. با ناراحتی میگوید: «پیمان! تو خودت گفته بودی رابطهمون الکی نیست. قول داده بودی به پدر مادرت بگی. یعنی چی که موقعیتم جور نمیشه؟ من تا کی باید خواستگارامو رد کنم به خاطر تو؟» شیما از روی نیمکت بلند میشود و همینطورکه راه میرود بلندبلند حرف میزند.
برای خواندن موضوع به ادامه مطلب رجوع کنید...
پشت پردهی دوستیهای دختران و پسران
رابطههایی که دلها را چینی شکسته میکند!
ساعت 45/6 دقیقه است. روی یکی از نیمکتهای پارک ملت نشستهام و به هیاهوی پارک نگاه میکنم. به پچپچ های زن و شوهرهای جوان و خندههای ریزشان که گاهی بدجور موجبات حسادت بقیه را فراهم میکند، به سر و کله زدن مادرها با بچههای کوچکشان، به خانوادههایی که میان همه دغدغههای زندگی، گوشهای از پارک را برای با هم بودن و کنار هم خوش بودن انتخاب کردهاند.
نشستن دو دختر جوان کنارم روی نیمکت و حرف زدنشان رشته افکارم را پاره میکند. دوست صمیمی به نظر میرسند، یکی از دخترها از بحث و جدلش با یک نفر به اسم پیمان با آب و تاب حرف میزند. نمیدانم چه میشود که من هم با یک سلام و علیک ساده قاطی بحثشان میشوم. اسمش شیماست.23سال دارد. با بغض از رابطهاش با پیمان و قهر دوروزهشان میگوید. شیما مترجمی زبان میخواند، رابطهشان طبق روال این روزها به بهانه شناخت خصوصیات رفتاری همدیگر و با وعدهی ازدواج آغاز شده. اینکه هیچکس از نیت و انگیزه آنها خبرندارد بماند. مریم که هم سن و سال شیماست اما عاقلتر به نظر میرسد مدام میگوید: «اگه واقعا راست میگه و قصد ازدواج داره باید زودتر خانوادهش رو در جریان بذاره. شیما! تو مگه از حساسیت مردای ایرانی خبر نداری؟ از هرکدومشون میخوای بپرس! اونا حاضر نیستن با دختری که تو خیابون آشنا میشن ازدواج کنن!»
موبایل شیما زنگ میخورد و شروع میکند به حرف زدن. با ناراحتی میگوید: «پیمان! تو خودت گفته بودی رابطهمون الکی نیست. قول داده بودی به پدر مادرت بگی. یعنی چی که موقعیتم جور نمیشه؟ من تا کی باید خواستگارامو رد کنم به خاطر تو؟» شیما از روی نیمکت بلند میشود و همینطورکه راه میرود بلندبلند حرف میزند.
برای خواندن موضوع به ادامه مطلب رجوع کنید...
مریم دوست شیما که در تمام این مدت سکوت کرده هم بلند میشود. همینطور که برایش دست تکان میدهم آرام میگویم: «بیشتر هواش رو داشته باش» و با هم خداحافظی میکنیم.
در راه خانه، مدام با خودم فکر میکنم اگر این ارتباطات به عادت تبدیل شود واقعا ما دیگر چیزی به اسم کانون گرم خانواده خواهیم داشت؟ هنوز کلی سوال بیجواب دارم و یک عالمه نگرانی و دغدغه ...کنجکاوتر از همیشه به دنبال یک نفر میگردم برای حرف زدن و پرسیدن سوالهایم که شماره خانم زهراپهلوان کارشناس ارشد روانشناسی را پیدا میکنم. بعد از کلی گپ، گزیدهای از اتفاقهای امروزم را به خانم پهلوان میگویم و سوال میکنم واقعا چه میشود که این اتفاقها میافتد؟
- شاید یکی از دلایل این ارتباطات، نگاه دوگانهی مدرنیته و سنت باشد و شاید در نگاه کلان، پدیده جهانی شدن این رفتار را بوجود میآورد. اما در ایران شاید نگرش منفی خانوادهها در رابطهها کار را به اینجا رسانده است. باید به جوانها آموزش داد که مباحثه و مکالمه با یک غیرهمجنس اگر بر محوری صحیح انجام بشود، شاید حتی مزیت هم باشد.
-در مورد این محور صحیح، بیشتر توضیح میدهید؟
ببینید! تعامل و ارتباط جزء نیازهای اساسی انسان است و یکی از حساسترین این تعاملات زمانیست که یک دختر و پسر گل تصمیم به ازدواج میگیرند و زیر نظر خانوادههایشان اقدام به ایجاد یک ارتباط مقطعی میکنند. پس اگر رابطه در پروسه ازدواج مطرح باشد، به دنبال یک هدف است. اما زمانی باید احساس خطر کرد که رابطهای بدون فکر و برنامه بوجود بیاید و صرفا خود رابطه هدف باشد و مراد از رابطه، چیز دیگری نباشد. زمانی که به جای شناخت و صداقت در رفتار احساسات و عواطف حرف اول را بزند.
از خانم پهلوان میپرسم: رابطههای کلان بین گروههای غیر همجنس اغلب با انگیزههای عاطفی است و البته با هدف ازدواج و در این مسیر دیدارهای روزانه، گفتگوهای شبانه، پیامکهای مستمرعاشقانه هم شاید بوجود بیاید! مشکل چه میتواند باشد؟
ایشان تصریح کردند:
البته باید به این لیست، آرزوها و رویاهای کودکانه را هم اضافه کرد، چیزی که در این رابطه پرخطر است این مسئله است که در یک حرکت انتحاری و در یک رالی پرخطر، عقل با شدت میرود به حاشیه. در اغلب رابطههای منطقی، دو طرف زمانی که به یک مشکل یا یک تفاوت غیرقابل حل میرسند دلیلی برای ادامه رابطه نمیبینند. اما در اینگونه رابطهها به دلیل مخفیسازی و نبود هیچ مقام آگاهی، دو طرف با وجود مشکلات غیرقابل انکار به بهانهی عادت وصرفا به دلیل انگیزههای عاطفی زودگذر، رابطهی با هم را ادامه میدهند.
حرفهایم را با این سوال ادامه میدهم که: خیلی از پسرها داشتن رابطههای قبل از ازدواج را دلیل بر قدرت اجتماعی و جنسی و دختران هم داشتن دوست از نوع پسر را یک نوع جاذبهی فردی و اجتماعی میدانند که میتواند نیاز دیده شدنشان را ارضا کند و اغلب این افراد، به جوانهایی که درگیر این رابطهها نیستند، برچسب عقبمانده میزنند نظر شما چیست؟
این کارشناس روانشناسی ادامه میدهد:
-مسلما موافق نیستم. من یکبار دیگر اشاره میکنم نگاه منفی ما به ارتباطات بیپایه و اساسی است که با هدفهای واهی آغاز میشود، قاعدتا این دوستیها که نمیتواند برای همیشه ادامه پیدا کند و مشکل بزرگ زمانی آغاز میشود که طرفین رابطه ازدواج میکنند و دچار آسیبهایی میشوند. مثل: نگرانی و اضطراب از گذشته و تلاش برای پنهان کردن آن و یک تشویش همیشگی و گاهی اوقات مقایسه صحنههای واقعی زندگی با رویاهای شیرین دوران دوستی و مقایسه همسری که در کنارشان زندگی میکند با شخصیت مورد نظر رابطههای گذشته و ایجاد مرگ عاطفی و طلاقهای زناشویی که در زندگی اتفاق میافتد.
از خانم پهلوان میپرسم آیا مشکلات به همینجا ختم میشود؟
ایشان میگویند: مهمتر از اینها آسیبهای اجتماعی است. مثلا بر اساس آمار، در خارج از كشور، اين دوستيها منجر به تجاوز به عنف ميشود كه پايان راه آن خودكشي است. به اين جهت آمار خودكشي غوغا ميكند. «طبق آمار آكادمي متخصصين بيماريهاي كودكان در آمريكا آمار خودكشي جوانان آمريكايي در سنين 15 الي 19، 44٪ نسبت به سال 1970 افزايش يافته است.»
از خانم پهلوان میپرسم چندی پیش آماری دیدم به نقل از رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران که با اعلام نگرانی از کاهش آمار ازدواج و افزایش طلاق گفته بود: «در هیچ دورهای آمار ازدواج تا این حد کاهش پیدا نکرده بود. به همین دلیل مسئولان باید با همکاری کارشناسان و متخصصین امر چارهای بیاندیشند. براساس آمارهای سازمان ثبت اسناد کشور در سال 91 ، 791 هزار و 656 ازدواج به ثبت رسیده درحالی که آمارهای سال 90 ، ثبت 874 هزار و 782 واقعه ازدواج را نشان میدهد. ایشان تاکید کرده بودند: در سال 90 در ازای هر 6.5 ازدواج یک طلاق به ثبت رسیده اما در سال 91 در ازای هر 5.2 ازدواج یک طلاق به ثبت رسیده است بنابراین این موضوع خیلی نگران کننده است! به نظر شما دلیل چه میتواند باشد؟
خانم پهلوان به کاهش میل ازدواج در جوانان اشاره میکند و میگوید:
جواناني كه قبل ازدواج، دوستيهاي خياباني را تجربه كردهاند انگيزه چنداني براي ازدواج ندارند و انتخاب همسر برايشان مشكل است. جایی از استاد مطهری میخواندم که در این زمینه میگویند: «علت اين که جوانان امروز از ازدواج گريزانند و هر وقت به آنها پيشنهاد ميشود، جواب ميدهند حالا زود است، هنوز بچهايم و يا به عناوين ديگر از زير بار آن شانه خالي ميکنند همين [آزادي و ارتباطهاي قبل از ازدواج] است و حال آن که در قديم يکي از شيرينترين آرزوهاي جوانان ازدواج بود. سيستم روابط آزاد اولا موجب ميشود پسران تا جايي که ممکن است از ازدواج و تشکيل خانواده سر باز زنند و فقط هنگامي که نيروي جواني و شور و نشاط آنها رو به ضعف و سستي مينهد اقدام به ازدواج ميکنند. ثانيا پيوند ازدواجهاي موجود را سست ميکند.»
وی در پایان گفتگو به چند آسیب اشاره میکند که در جریان رابطههای قبل از ازدواج برای مراجعین جوانش بوجودآمده است: یکی از این ضررها، سرکوب شدن استعدادها (به دلیل تمرکز زیاد بر روی امیال جنسی) است. ایجاد جو بدبینی، درگیریهای شدید خانوادگی و بیاعتمادیهایی که برای افراد بوجود میآیدو باعث اختلالات شدیدی در زندگی جوانها میشود.
از خانم پهلوان به خاطر فرصت این گفتگو تشکر میکنم.
فاش میگویم و ازگفتهی خود دلشادم که ما به شدت به یک سری مهارتهای واقعبینانه در جریان رابطه با جنس مخالف خود نیازمندیم که اگر نباشد، در روابط اجتماعی یا دختر میشود متهم یا پسر. اگر نباشد این مهارتها، ما میمانیم با یک مشت خاطرات تلخ که درآینده عذابمان میدهد و ولکنمان هم نیست.
و در آخر یک توصیه: لطفا خودمان را با وعدهی پوچ ازدواج گول نزنیم! این رابطههای الکی، دلها را چینی شکسته میکند. فقط همین!