مدیر کل امور فرهنگی سازمان ملی جوانان در گفتگو با روزنامه ایران گفت: «مجردها برای فرار از ازدواج بهانه میتراشند. درصد بسیاری از دختران و پسران آمادگی ازدواج دارند و تنها منتظرند از سوی افرادی تشویق به آن شوند».
صحنه: داخلی، روز
نور، صدا، تصویر...حرکت!
مادر: آفرین پسرم... برو ازدواج کن! هووووورررراااا.
پسر: من که نه کار دارم نه میتوانم خانه اجاره کنم چطوری بروم زن بگیرم؟
پدر: تو میتوانی پسرم... برو جلو، ما پشتت هستیم!
صدای افرادی از توی کوچه: آفرین، صدآفرین، هزار و سیصدآفرین! ( مگر نشنیدید که گفتند جوان منتظر است از سوی افرادی(؟!) تشویق به ازدواج شود، حالا چه فرقی میکند افرادش چه کسانی باشند؟) پسر: ولی من هنوز نمیتوانم پول توجیبی خودم را هم دربیاورم. پدر به خواهر و برادر کوچکتر: خب تشویقش کنید! یک و یک و یک، دو و دو و دو! خواهر کوچکتر: هول نشو دقت کن... مسابقه است، همت کن! برادر کوچکتر: هیپ هیپ هورا... زنده باد شادوماد! پسر: بابا شما که یک عروسی مختصر هم نمیتوانید برای من بگیرید چرا بقیه را علیه من میشورانید؟ پدر: ساکت باش، تو حالیات نمیشود! ما داریم تشویقت میکنیم بدبخت! صداهای توی کوچه: ما منتظر عروسی هستیم... هیچجا نمیریم همینجا هستیم! مادر( تحت تاثیر جو): نون و پنیر و سالاد، یالله بشو تو داماد!
پسر: من حتی یک دست کت و شلوار درست و حسابی هم ندارم که برویم خواستگاری... هزار جور گرفتاری دارم. درسم هنوز تمام نشده. شهریه کلاسهایم را با بدبختی جور میکنم. هرکس از راه میرسد به من گیر میدهد. زور همه به جوانها رسیده. آن وقت توقع دارید بروم یک نفر را انتخاب کنم برای همه عمر؟ با چه آموزشی؟ از بچگی به ما گفتند دخترها لولو خورخورهاند. بزرگتر که شدیم گفتند بحران ازدواج است، مواظب باش دخترها گولت نزنند. تا با همکلاسی دخترمان دو کلام حرف زدیم طرف پرسید چه کارهای؟ راست میگوید خب. با کدام درآمد میخواهم دستش را بگیرم بیاورمش کجا؟! این جوری میخواهم خوشبختش کنم؟ شما فکر میکنید مشکلات من یکی دوتاست؟ پدر: پس با این همه مشکل آن گوشه نشستهای چه غلطی میکنی؟ آن چیست که داری میتراشی؟ پسر: بهانه است!! میتراشم که یک وقت مجبورم نکنید ازدواج کنم!
چت باکس ضددختر